Thursday, October 16, 2008

يك


... اين کلمه‌‌ها عزيز‌‌‌‌‌دردانه‌هاي ما هستند ، همين‌ها هستند که نازپرورده‌ي خودمان کرديم‌شان و گذاشتيم تا در وحشي‌ترين و انبوه‌ترين بخش‌هاي جنگل روحمان از طراوت و شادابي سيراب شوند ، جان بگيرند و بعد فرو بريزند بر سپيدي‌هاي کاغذ ...
اما لاشخورها و ژاندارم‌ها و فاحشه‌گردان‌ها روي کلمه‌هاي عزيزمان هم نرخ مي‌گذارند ؛ گران هم مي‌خرند به قيمت يک زندگي ؛ مي‌خرند و کلمه‌ها را هم به فحشا مي‌کشند ... آنها از ما کلمه‌هاي مرتب و منظم و مودبانه مي‌خواهند ؛ از ما مي‌خواهند بچه‌هايي را بزاييم که شبيه به آنها باشند و بچه هاي‌مان را در صورتي مي‌خواهند که بفروشيم‌شان به آنها ...
پس چه خوب که به آنها تن نمي‌دهيم و دست بچه‌هاي‌مان را مي‌گيريم و در خانه حبس‌شان مي‌کنيم !